بازگشت به شیراز
شیراز که امدم رفتم پیش دکتر مینو رباطی که ایشون هم صلاح دونستن که من کمی استراحت داشته باشم .ترم اخر دانشگاه بودم .اصلا فکرشم نمی کردم که تو دانشگاه بگذارم بچه دار بشم ولی خب شد. الهی شکر. از تهران که امدم روزگارم تغییر کرد اصلا دوست نداشتم از رختخواب بیرون بیام و صبح بشه.چون تا صبح می شه سمفونی زدن من شروع می شد.انقدر استفراغ می کردم که طفلک مادر و بابا و مهدی که مجبور بودن هر روز این صدا ها را تحمل کنن.تقریبا روزی ۷ بار حالم بد می شد.اصلا غذا نمی تونستم بخورم.۵/۴ ماهه بودم که رفتم پیش دکتر رباطی طبق وقتی که داده بود.۵/. کیلو اضافه وزن پیدا کرده بودم. که باعث خوشحالی دکتر شد چون من خودم اضافه وزن داشتم .دکتر می گفت به...
نویسنده :
مادر مهروش
2:23